سقای دشت کربلا- ابوالفضل
یا ابا عبدالله الحسین
تیر از کمان رها شد با حلقت آشنا شد با تیر حرمله، آه سر از تنت جدا شد پرپر زدی به دستم دیدم، تنت، شکستم حیران شدم عزیزم گریان به تو نشستم طفل نخورده آبم دل از عطش کبابم بینم چوحنجرت را ازغم به پیچ وتابم مظلوم شیر خوارم جان کرده ای نثارم از خون حنجر تو گل گون شده عذارم ای طفل شیر خواره مقتول ماه پاره ای کا ش خنده ات را بیند پدر دوباره ای گل نوشکفته ای ازعطش نخفته بابا مصیبتت را جز با خدا نگفته تاب غمت ندارم خون گشته قلب زارم بابا ببین چگونه آمد گره به کارم تا تیرکین روان شد نا گه تو را نشان شد خون گلویت اصغر تقدیم آسمان شد ای شیرخواره اصغر ای ماه پاره اصغر بسته به روی من شد هر راه چاره اصغر -*-*-*--*-*-*-*-*
نظرات شما عزیزان:
قربان روی ماهت آخر چه بُد گناهت منگرچنین به بابا می میرم از نگاهت
از جور کین هلاکی مدفون به زیر خاکی در خاک تیره اصغر یک دُر تابناکی
داغت به دل نشسته درخود مرا شکسته جان می کَنم چوبینم این دیدگان بسته
با مادرت چه گویم با خواهرت چه گویم با عمه غمین و دیده ترت چه گویم
Power By:
LoxBlog.Com |